Solipsism در فلسفه - دیدگاه جدیدی از وجود ما

گاهی اوقات در زندگی، در مورد واقعیت آنچه اتفاق می افتد، تردید وجود دارد و ارزش چشمان خود را بسته است، زیرا همه چیز ناپدید می شود. با خاطرات گذشته، این فکری به طور ناگهانی چشمک می زند و این که آیا حوادث خاصی در واقعیت اتفاق افتاده است یا این که یک بازی تخیلی است. همه این ایده ها جدید نیستند. آنها برای مدت طولانی وجود داشته است و ذات solilingism را انعکاس می دهند.

سولپرسیونیسم - چی هست؟

بازگشت به IV BC جورج لئونتیانی، فیلسوف و متفکر یونان، در مورد رده «غیر موجود»، چندین فرضیه را فرموله و اثبات کرد:

  1. یهوه وجود ندارد
  2. اگر موجودی وجود داشته باشد، قابل شناخت نیست
  3. اگر وجود داشته باشد، توضیح دادن غیرممکن است.

بنابراین، برای اولین بار، یک مفهوم ظاهر شد، اعلام آگاهی انسان به عنوان تنها واقعیت موجود. بعدها، آن را توسعه داد و منطق در تئوری solilingism. به لحاظ علمی، سلیپیزم یک آموزه است که اعتبار دنیای اطراف ما را انکار می کند. تنها ذهن خود یک واقعیت است که برای نفوذ و مداخله در دسترس انسان است.

سلیپیسم در فلسفه

به عنوان یک جهت فلسفی، سلپیسیست در قرون وسطی شکل گرفت. "خالصی" در مورد فلسفه، یک رویکرد رادیکال است و در تاریخ، انتخاب آگاهانه چنین دیدگاه بسیار نادر است. معروف ترین نماینده این جهت (به جای تشخیص روانپزشکی)، کلود برونت (دکتر با حرفه و فیلسوف به وسیلهی حرفه) است که معتقد است که در جهان تنها ON - تنها موضوع تفکر ایدهآل است. همه چیز در اطراف او با قدرت آگاهی او ایجاد می شود و از لحظه ای که در مورد آن فراموش می شود، از وجود آن می گذرد.

تفاوت بین solipsism و شک و تردید

اصل اساسی شک و تردید در مورد حقیقت تمام دانش در مورد جهان اطراف ما است. سوپلیسم و ​​شک و تردید با ایده های اساسی متمایز می شوند:

  1. اسکپتین ها احتمال شناخت طبیعت چیزهای اطراف را تردید می کنند، solipsists مطمئن هستند که چیزها فراتر از واقعیت است.
  2. اسکپتین ها از حقیقت دانش در مورد دنیای بیرون مطمئن نیستند، solipsists اعتراف می کنند که دانش تنها می تواند در مورد خود آگاهی و احساسات خود است.
  3. با توجه به بی نظمی نظریه های قابل اعتماد و نتیجه گیری های عمومی، شک و تردید ارائه می شود که خود را به توضیح واقعیت های فردی محدود می کند. سولپیسیست ها معتقدند که هر واقعیت احساسات و اعتقادات خود را در وجود خود دارد، بنابراین غیر قابل توضیح است و نیازی به اثبات ندارد.

انواع تناسخ

بین دو ستون فلسفه (ایده آلیسم و ​​ماتریالیسم)، سلپیگسیسم از جریان سریع ایده های اندیشه های رادیکال به جریان آرام به بحث های منطقی تغییر می کند.

  1. سلیپیزم متافیزیکی ، واقعیت مطلقا همه چیز را انکار می کند، به غیر از خود.
  2. سلیپیزیسم معرفتشناسی به احتمال وجود جهان و آگاهی دیگران اجازه می دهد. با این حال، تنها به لحاظ تجربی قابل اعتماد بودن دنیای خارج را می توان دانست، و این امر علمی قابل اثبات نیست.
  3. سلیپیزم متدولوژی ادعا می کند که واقعیت باید بر اساس واقعیت های آگاهانه غیرقابل انکار باشد، زیرا حتی حضور احساسات حسی می تواند از طریق دخالت خارجی آغاز شود.
  4. همبستگی اخلاقی با خودخواهی و خودکارشناسی همسان است. اعتقاد به طبیعت خیالی دیگران، فردی است که قادر به انجام اعمال غیرشخصی است، موانع روانی را برای تحقق آنها از بین می برد و احساس مسئولیت را از بین می برد.

سپیپیسم - کتاب ها

در دنیای مدرن، تئوری سلپی گرائی به عنوان یک آموزه علمی به نظر می رسد پوچ است، اما آن را می دهد بسیاری از ایده های جالب برای داستان. R. Bradbury، S. Lem، M. Bulgakov و دیگر نویسندگان مشهور داستان های عرفانی و فوق العاده ای را ایجاد می کنند که خواننده را فراتر از واقعیت می گیرد. ویکتور پلوین، یک رمان نویس مدرن، روش ادبی انتقادی را به روشنی بیان کرد و از آن برای ایجاد آثار او استفاده کرد:

  1. "شعر نهم ورا پاولونا" . تمیزکننده توالت عمومی متقاعد شده است که او باعث Perestroyka در اتحاد جماهیر شوروی شد.
  2. "Chapaev و خالی" . شخصیت اصلی از یک واقعیت به دیگری حرکت می کند، تلاش می کند که واقعی را تعیین کند.
  3. "نسل P" فارغ التحصیل موسسه یک واقعیت تبلیغاتی را ایجاد می کند.